استاد محمد تقی آجری در ۲۴ مرداد سال ۱۳۳۲ در سرخس بدنیا آمد. در سال ۱۳۵۷ موفق به اخذ لیسانس باستان شناسی و تاریخ از دانشگاه تهران شد. او تدوینگر فولکلور و فرهنگ عامه مردم سرخس بود و علاوه برچاپ مقالات مختلف در نشریات محلی طنز نویس نشریه ضامن خراسان بود که به گفته همسرش روح بلندش ناباورانه از میان ما در ساعت ۴ صبح روز دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹ همزمان با سالروز شهادت امام سجاد (ع) به آسمان پرواز کرد و جسمش درآرامستان بهشت نبی شهرستان سرخس آرام گرفت.
مدیر مسئول، کارکنان، نویسندگان و خبرنگاران نشریه ضامن خراسان ضایعه در گذشت استاد محمد تقی آجری شخصیتی بی بدیل را به خانواده و بستگانش اش، دوستان، مردم سرخس و به خوانندگان هفته نامه استانی ضامن خراسان تسلیت و تعزیت گفته و از درگاه احدیت برای این عزیز سفرکرده مغفرت و علو درجات و برای بازماندگانش صبر و اجر مسئلت دارد.
در ادامه نوشته های قلمی برخی شخصیت ها و دوستانش را به یادگار در این نوشتار می آوریم.
محمد علی تمدن خبرنگار و فعال رسانه در باره کوچ ناباورانه استاد تاریخ باستان و فرهنگ مردم سرخس چنین می نویسد: نویسنده توانا و اندیشمند والا تقی آجری ناباورانه و نا بهنگام از میان مان رفت. اگر نگوئیم اصحاب فرهنگ و رسانه یکی از استوانه های خود را در زمان ما از دست داد؛ گزاف نگفته ایم .
استاد مسلم تاریخ باستان و فرهنگ مردم سرخس مرحوم محمد تقی آجری نویسنده ای که سال ها در نشریات محلی ماهنامه سرخس امروز و دو هفته نامه سرخس و اخیرا هم در هفته نامه استانی ضامن خراسان مشهدی ها و هم استانی ها از قلم طنز فاخرش درستونی با عنوان میخکوب بهره می بردند؛ با رفتنش به سرای باقی بطوری ما را میخکوب کرد که گمان نمی رود جایش بزودی پر شود.
دانشوری همچون وی بسیار بی ادعا مهربان صبور و متبسم با ابهت و مهربان بود. جلسات دو بدوی ما گاهی ساعت ها طول می کشید و لذت مصاحبتش هیچگاه ملال آور و خسته ام نکرد آخرین ارتباطم با وی چند روز پیش از آسمانی شدن اش بود آن هم با زبان طنز، آخرین طنزش را برای شماره پیش رو در هفته نامه ضامن خراسان با یکدیگر چک کردیم لحن نوشته و کلامش این بار برایم تعجب برانگیز بود فکر نمی کردم دارم آخرین مطلب طنزش را برای هفته نامه می گیرم مطلب طنزی موجز و کوتاه، باید می فهمیدم که این بار بوپیچک دارد با من خدا حافظی می کند اون هم به روش خودش مرا میخکوب کرد و رفت.
استاد سیروس برزو که بعد از او خیلی زود به دیار باقی شتافت در مورد یار دیرینه اش، استاد محمد تقی آجری چنین می نگارد:
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
خبر فوت رفیقی دیرینه، چند روز است که مرا در شوک و غمی سنگین فرو برده است و توان نوشتن مرثیه ای در فراغ او را نداشتم. بد ماهی را گذراندم، نخست رفتن مادر، پس از یک هفته فوت خواهر و اینک خداحافظی با یار دیرینه! عجب ماه نحسی بود این شهریور ۹۹ . تقی را از دوران بازی های کودکانه می شناختم. نه او که تک تک خانواده محترمش را. از مرحوم حاجی داشگر تا مرحوم حاج اصغر آجری که هرکدام برای من نمادی بودند از ادب و دینداری و اخلاق.
اما تقی همبازی دوران کودکی من بود. سرسره بازی بر روی کاه هایی که برای سوخت کوره های آجرپزی در محوطه بیرونی خانه های خانواده داشگر ریخته بودند و محبت های مادر مهربانش و نان و ماست چکیده هایی که در کاسه سفالین و سینی مسی جلوی ما بچه ها می گذاشت. از بازی که بر می گشتیم، مادرش با مهربانی، نخست کاه و خاک و خل را از لباسمان تمیز می کرد و بعد با سینی نان و ماست چکیده پذیرایی مان می کرد…
تقی با آن که بدنی نیرومند تر از همه همبازی ها داشت، نه تنها زورگو نبود بلکه دستگیر بچه های ضعیف تر بود در عین حال با ادب و با اخلاق. برای من از همان دوران کودکی، الگویی بود از پهلوانی و اخلاق. البته از نان حلال و شیر پاک چنان پدر و مادری، باید چنین پهلوانی به عمل می آمد.
چند هفته پیش، بعد از آن که از فوت مادرم خبردار شد برایم نوشت:” ایشان تنها مادر تو نبود، مادر من هم بود، هر دو عزاداریم” واقعا هم چنین بود رابطه خانواده مادرم با خانواده داشگر با شیر اندرون شده بود. بعضی همچون حاج محمود – عموی تقی- با مادر من همشیر بودند و در دوران نوزادی، ماه ها از یک مادر تغذیه کرده بودند.
مهاجرت من از سرخس باعث شد سال ها از او دور شوم گرچه احوالپرس هم از دور بودیم… بعد ها فهمیدم که در رشته ای درس خوانده که نزدیکی او را با فرهنگ و تاریخ سرزمین اش بیشتر کرده و امید داشتم در آن رشته خدمتگزار اعتلای وطن باشد اما نشد… در آسمانی که زاغ و زغن پرواز می کنند چه جای پرواز هزاردستان است… سال ها به واسطه تنگ نظری ها خانه نشین شد و مغازه دار و بالاخره عهده دار کار آباء و اجدادی. که در آنجا هم نگذاشتند عرق جبین اش تنها به خاطر کار پر زحمت کوره پزی باشد و آزرده خاطرش کردند با قوانین و مقررات ابلهانه اداری.
اما با تمام درد ها و سختی ها، تقی آجری نماد عینی فرمایش لسان الغیب بود که فرمود: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام. چهره اش خندان بود و کلامش شیرین. به جرات می گویم که اینک در جوار رحمت الهی به آسودگی رسیده، آسایشی که در دوران زندگی به واسطه ظلمی که بر او رفت نداشت. خدایش بیامرزد.
آقای دکتراکبرشعبانی نویسنده، شاعر و استاد دانشگاه در سوگ یار بی بدیل اش می نویسد:
تاهستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
عجیب! عجیب! عجیب! این بیت شهریارتبریزی، انگاروصف حال بسیاری از ماهاست که روزگاری یاران قدیم بودیم و دردا که اینک نَدیم نَه. خدایت بیامرزاد محمد تقی آجری! عزیز بزرگوار! یار بی بدیل! حرفی برایمان نمانده است جز اینکه بگوییم: دریغ، دریغ، دریغ.
من تورا باز کجا خواهم یافت
جز در اندیشه خویش
و به جز حسرت وآه
چیست افسانه عمر؟
استاد حسین تبریزنیا نویسنده، دبیر و استاد دانشگاه می نویسد: رسیدن خبر ناگهانی ازدست رفتن دوست وهمشهری فرهیخته شادروان تقی آجری چنان در بهت و حیرتم فرو برد که ساعتی در خود فرو رفتم.
تقی درکنار صفات حسنه ای که داشت و برخی ازدوستان به آن ها اشاره کردند، دارای خصلتی منحصر به فرد بود که اغلب ما (بالاخص این بنده) فاقد آن هستیم. او با این که از بسیاری از ما (به اصطلاح) اهل علم وقلم ودانشگاه باسوادتر و اهل مطالعه بیشتر بود، اما تواضع وافتادگی خاصی داشت وآن را درسخن وعمل ابراز می کرد. اهل جدل احسن بود، ولی اهل مجادله نبود. اهل تحقیق بود، اما اهل تعصب نبود. اهل نظر بود، لیکن اهل ادعاهای موهوم نبود. اوجواهری درخرابه بود، که متاسفانه قدرش به اندازه ارزش واقعی شخصیتش آنچنان که بایسته و شایسته او بود شناخته نشد. دریغا که نسل آینده سرخس تا می خواست از دستاوردهای علمی و پژوهشی وی درزمینه های فولکوریسم سرخسی استفاده کند، بی خبر گذاشت و رفت. امیدوارم مکتوبات و یادگارهای قلمی و تحقیقاتی آن آزاد مرد به چاپ رسانده شود تا میراث او برای آیندگان منطقه ماندگار بماند.
شاعر گرانمایه استان و کشور جناب آقای موسی عصمتی شاعر وی را اینگونه توصیف می کند:
کوره ای بود شعله ور در خود
کوره ای که همیشه روشن بود
باید به سرخس تسلیتی بفرستیم… برای از دست دادن مرواریدی که سال ها پشت غبار و دود کوره های آجر پزی پنهان شده بود. باید به مردم نجیب سرخس تسلیت گفت به خاطر کوچ فرزندی برومند … برای پرنده شدن محمد تقی آجری.
کسی که عاشق فرهنگ و ادبیات فولکلور سرخس بود. بی هیچ چشم داشتی به اندازه ی یک موسسه فرهنگی کوشید بی آنکه از طرف متولیان به اصطلاح فرهنگی برایش بودجه ای در نظر گرفته باشند. افسوس که در جایگاهی که شایسته اش بود قرار نداشت. اشراف و تسلط او به ادبیات عامه حیرت آور بود.
کاش گنجینه ای را که او سال ها با خون دل فراهم آورد به دست فراموشی سپرده نشود. کاش تدبیری اندیشیده شود تا پژوهش های او در زمینه ی فرهنگ عامه در قالب کتاب در تاریخ ادبیات سرخس ماندگار شود. حیف و صد حیف که دیگر نیست … باید به سرخس و مردم فرهنگ دوستش صمیمانه تسلیت گفت.
او به یاد شادروان محمدتقی آجری با استفاده از حروف اول نام خانوادگی اش این ابیات را سرود.
(آ) آیینه ی گمنام تبارت بودی
(ج) جاری شده ی فصل بهارت بودی
(ر) رفتی و تمام شهر آخر گفتند
(ی) یکدانه ی فرهنگ دیارت بودی