حقیقت تلخ است یا شیرین ؟؟
نویسنده: حسین تبریزنیا
در میان مردم چنین رایج شده که حرف حق و حقیقت، تلخ است. صورت مسئله این موضوع، بسیار ساده است: معمولا افراد وقتی صفت، فعل و یا سخن حقی را به کسی نسبت می دهند، مخاطب مورد نظر برآشفته می شود و در مقابل گوینده واکنش های نامتعارفی از خود نشان می دهد. آن گاه شخص اول (گوینده) با شنیدن و دیدن واکنش های مخاطب، این جمله معروف را بر زبان می آورد که آری؛ “حرف حق تلخ و حقیقت گویی کار ناخوشایندی است”. اما به راستی چرا در جامعه ما، حرف حق و حقیقت گویی با پسوند تلخی گره خورده و رایج شده است؟ درحالی که انسان بنا به فطرت پاک انسانی و یا وجدان اخلاقی خود، هم چنان که زیبایی، عدالت، آزادی، نظم، راستی، درستی و دانایی را دوست دارد، می بایستی حقیقت را نیز (حتی درباره خودش) دوست داشته باشد. لیکن در بیشتر مواقع چنین نیست.
اغلب افراد وقتی حرف حقی را در برابر خود، خویشان، گروه، حزب، قوم، طایفه و… می شنوند، به جای آن که در برابر سخن حق سر تعظیم فرود آورند و آن را بپذیرند، از شنیدن حرف حق برآشفته می گردند و به هزار توجیه و آسمان و ریسمان بافتن و سفسطه متوسل می شوند که پاسخ بدهند و یا از گوینده حرف حق به هزار توطئه و اتهام، انتقام بگیرند!
واقعیت آن است همان طور که انسان های بی شماری وجود دارند که از فطرت عدالت خواهی، آزاد منشی، راستی، دانایی، زیبایی و دوستی خود دور افتاده اند و برخلاف آن ها عمل می کنند و سخن می رانند، افراد زیادی هم هستند که در مورد فطرت حق طلبی، حقیقت جویی و حق دوستی آنان این حکم صادق است. در انواع محیط های اجتماعی آدم های فراوانی را می شناسیم که حرف حق را دوست ندارند، از حرف حق خوششان نمی آید، حاضر به قبول حقیقت درباره خود نیستند و اغلب در برابر حقیقت گویی واکنش هایی پرخاشگرانه و غیر منطقی نشان می دهند. درصورتی که انتظار می رود انسان های طبیعی بر اساس وجدان اخلاقی و فطرت پاک انسانی خود طبیعتا می بایستی از شنیدن حرف حق چه درباره خود و چه در برابر غیر خوشحال شده، از آن استقبال نمایند و بپذیرند. نه این که برآَشفته شوند و عکس العمل های غیر طبیعی از خود نشان دهند. در صورتی که طبیعی آن است که انسان باید در برابر حرف غیر حق و یا قضاوت های غیر حقانی واکنش های اعتراضی نشان دهد نه بالعکس یعنی آن چیزی که در جامعه شاهد آن هستیم.
به عنوان مثال فرض کنید اگر ما به فردی که دزد نیست، دروغگو نیست و مال مردم را نخورده است، به ناحق بگوییم تو دزد و دروغگو و کلاهبرداری، در این صورت به طور طبیعی انتظار می رود که مخاطب ما در برابر چنین قضاوت های ناحق و اتهامات ناروا رگ های گردنش ورم کند و واکنش نشان بدهد. اما اگر واقعا دارای چنین خصلت ها و صفاتی باشد و یا این گونه اعمال را انجام داده، طبیعتا باید بر اساس همان فطرت پاک و وجدان اخلاقی خویش از شنیدن این حرف های حق و صادق درباره خود ناخشنود نباشد و حرف حق نباید برایش تلخ باشد!
اما چرا چنین نیست و نمی شود؟ پاسخ آن است که در مرحله اول غرور، درمرحله دوم حب و بغض، در مرحله سوم منافع و درمجموع و در نهایت نفسانیت انسان نمی گذارد که بر اساس وجدان اخلاقی و فطرت پاک حرف حق را بما هوحقه درباره خود قبول کنیم و آن را شیرین تلقی نمائیم نه تلخ!
در صورتی که حالت طبیعی مسئله آن است که حرف حق باید برای ما شیرین باشد چون با واقع، منطبق است و حرف ناحق تلخ باشد چون ناروا و غیر واقع است.
لیکن در تعاملات میان افراد جامعه آن چه جاری است و مشاهده می شود عکس این رویه می باشد. اکنون وضعیت دیگری را در نظر بگیرید که به فردی نسبت های ناروا و ناحقی بدهند که از جنس صفات نیک و خصلت های پسندیده باشد. مثلا آیا به کسی که فاقد صفاتی نظیر کارآمدی، مردم داری، امانت داری، دلسوزی، مدیریت قوی و … می باشد این ویژگی های ناحق را به وی منتسب کنند، در آن صورت باز هم فرد واکنش های اعتراضی و پرخاشگرانه نشان می دهد؟ پاسخ منفی است. در صورتی که خود می داند واجد چنین صفاتی نیست. اما حب نفس نه تنها نمی گذارد واکنش های اعتراضی بروز دهد، بلکه از شنیدن آن ها مشعوف نیز می شود!
بنابراین شنیدن حرف حق برخلاف آن چه که درجامعه رایج است فقط برای آدم هایی که منافع و غرور نفسانی و خود خواهی دارند تلخ است، نه برای آدم های مهذب و پاک طینت. برای این گونه افراد شنیدن حرف حق شیرین و ناحق تلخ است.
اگر با پذیرش چنین معیاری برای تشخیص نوع افراد از یکدیگر در برابر حق موافق باشید، اکنون می توانیم آن را به سطح کلان تری از فرد یا افراد در یک جامعه تعمیم بدهیم. بدین معنا که معیار مذکور در مورد یک گروه، حزب، قوم، قبیله، طایفه، خانواده، ملت و حتی یک حکومت نیز می تواند صادق باشد و بر اساس آن می توانیم شخصیت و ماهیت آنان را از نوع واکنش هایی که درباره و در برابر سخن حق و ناحق از خود نشان می دهند، تشخیص دهیم. به هر اندازه که از حرف های حق درباره خود استقبال نمایند می توان دریافت که تا چه انداره در مسیر حق دوستی گوهر انسانی خود قرار دارند و به هر اندازه که در برابر حرف حق واکنش های اعتراضی و توجیه گرانه و سفسطه آمیز نشان دهند به همان میزان در برابر حق، قرار دارند و از ماهیت انسانی خویش دور شده اند و البته از مصادیق ظلم به شمار می روند.
انتهای پیام/