بایدها و نبایدهای شعر نو
نویسنده: دکتر اکبر شعبانی
در برخورد با شعر امروز، اولین موضوعی که رخ می نماید، نو وکهن بودن آن است، درست است هر دو شعرند، اما مرز دقیق و مشخصی آن دو را از هم جدا می کند و شاید همین مرز غیر قابل انکار است که در اکثر موارد، شاعران را به دو گروه سنتی و نوپرداز تقسیم می کند که بسیار نابه جاست. آیا لازم است جنگ نو و کهنه، جدید و قدیم، امروز و دیروز به عرصه شعر هم بکشد، آیا بهتر نیست، جدید را دنباله قدیم و امروز را حاصل طبیعی دیروز به حساب آوریم و به جای عمیق تر کردن فاصله ها به رفع آن بپردازیم و همان گونه که در مواجهه با تمامی مسائل اجتماعی، عقلانی ترین راه، پیوند گذشته و حال است، شعر امروز را نیز در هر قالب و محتوایی، شکل تغییر یافته شعر دیروز بدانیم و به جای به قضاوت نشستن بین کهنه و نو و این که درنهایت برد با کیست، به کیفیت تولد نو و دلیل ظهور و شناخت و معرفی دقیق آن بپردازیم.
بی مناسبت نمی بینم به این مطلب اشاره نمایم که استعمال اصطلاح کهنه برای شعر کلاسیک و سنتی فارسی که معمولا در مقابل نو به کار می رود، اصلا منصفانه نیست، زیرا این واژه دارای بار معنایی منفی است وجز متضاد واژه ” نو” در معانی ناخوشایندی چون از رده خارج، غیرقابل استفاده، فرسوده، ناکارآمد و دورانداختنی نیز استعمال می شود و بهتر است به جای آن از لفظ معمول “کلاسیک” یا “سنتی” و در صورت پرهیز از استعمال واژه بیگانه از کلمه صد در صد فارسی” کهن” استفاده شود، زیرا واژه کهن در عین این که قدمت را می رساند، بار معنایی: مجرب، پیشینه دار و احترام آمیز را با خود دارد و معمولا همراه با نوعی تقدس است. انتخاب و استعمال کلمه کهنه برای هزار سال شعر فارسی به هر دلیل از سر خیرخواهی نبوده و نیست.
از طرف دیگر به جای اصطلاح شعر نو، بهتر است از قالب نو یا قالب نیمایی استفاده کنیم، زیرا شعر معمولا به اعتبار قالب است که به کهنه و نو تقسیم می شود. به هر حال هر چه زودتر بهتر است برای رفع تقابل شعر امروز و دیروز چاره ای بیندیشیم و همان بهتر که قالب نیمایی یا قالب نو را به جای این که در مقابل تمامی شعر سنتی قرار دهیم، فقط به عنوان یک فرم نو و یک قالب تازه در کنار غزل، مثنوی، چهار پاره و دیگر قالب های معمول و متداول شعر فارسی امروز بنشانیم و جدا بپذیریم همچنان که به دلایل متعدد، قوالبی از رونق می افتند، طبیعتا باید قوالب جدیدی که معمولا مبتنی بر نیازهای روز است ، جای آن ها را بگیرند که ” قالب نیمایی” یکی از آن هاست که نسبت به قالب های گذشته از تکثر و تعدد و گوناگونی بیشتری برخوردار است و قدرت مانور بیشتری دارد وگرنه به دور از عقل و انصاف و آزادگی است که بیاییم هزار سال شعر افتخار آمیز فارسی را با شهرت و عظمتی عالم گیر در مقابل چند دهه قالب نیمایی که هنوز در بین برخی فارسی زبانان تکلیف آن روشن نیست، قرار دهیم.
در این که آغاز شعر نو را کی؟ و مبدع آن را که؟ بدانیم، سخن بسیار است. برخی دهخدای قزوینی، صاحب لغت نامه را مبدع این شیوه می دانند و شعر معروف ” یاد آر ز شمع مرده یاد آر” را که در آن قافیه بندی و ساخت و بیان، متفاوت با گذشته است، اولین شعر نو به حساب می آوردند:
ای مرغ سحر چو این شب تار بگذاشت ز سرسیاهکاری
وز نفخه روح بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار و اهریمن زشتخو حصاری
یاد آر زشمع مرده یاد آر
البته این قبیل نوآوری در سخن که هنوز در چارچوب اسلوب متقدمان بود، توسط گویندگان دیگری از قبیل ابوالقاسم لاهوتی و بسیاری دیگر از شاعران دوره مشروطیت و حتی قبل از آن مشاهده می شود که چیز تازه ای نیست و همواره کم و بیش در بین شعرای متقدم، معمول بوده است. حق این است که هر شاعر صاحب سبکی به نوعی مبدع است. منوچهری دامغانی مبدع بود و قالب مسمط را که مسبوق به سابقه نبوده در شعر فارسی معمول نمود. دیگر شاعران صاحب سبک نیز در حوزه لفظ و معنا و حتی قالب گهگاه دست به نوآوری زده اند. با ذکر این نکته که هر چه به گذشته برمی گردیم؛ تحولات کند تند می شود و تجدد و نوآوری در مقایسه با دوران معاصر بسیار اندک است.
لازم به یادآوری است، از چند و چون قوالب شعری ایران قبل از اسلام، اطلاعات چندان موثّقی در اختیار نداریم، امّا در دوره هزار ساله شعر فارسی بعد از اسلام، قالب های مورد استفاده شاعران فارسی زبان، اعم از آنچه خود ابداع نموده یا از دیگران اقتباس کرده باشند به دو گونه تقسیم می شوند.
الف: قالب های اغلب تفنّنی و ذوقی که ناشی از یک نیاز اجتماعی نیستند، این گونه ابداعات معمولا همه گیر نمی شوند و گستردگی و پایایی آن ها نسبت به دیگر قوالب شعری کمتر است، قالب هایی از قبیل مسمّط و مستزاد و با قدری تسامح ترکیب بند و ترجیع بند را می توان از این نوع به حساب آورد.
ب: برخی دیگر از قالب ها، ضروری و مبتنی بر یک نیاز اجتماعی اند که برعکس نوع اوّل علاوه برآن که کاربردی عام پیدا می کنند، مدّت زمانی طولانی نیز می پایند، ابداع یا به کارگیری قالب هایی نظیر قصیده، غزل، دوبیتی، مثنوی، رباعی و بالاخره شعر نو در زبان فارسی از این قبیل است.
گفتنی است که استعمال قالب و فرمی خاص که برای اوّلین بار به کار می رود، در صورتی که مبتنی بر ضرورت و نیازهای حقیقی باشد و لو از دیگران اخذ شده باشد جزء ابداعات نوع دوّم محسوب می شود.
منظور از ضرورت، ضرورت بیان است، مثلاً آنچه را می شود در قالب غزل بیان کرد در قصیده به سادگی ممکن نیست و برعکس. این نکته یک حقیقت است که مثلاً ضرورت به نظم کشیدن داستان های حماسی، تاریخی و عاشقانه باعث خلق قالب مثنوی در زبان فارسی گردیده و نه چیز دیگر.
امّا آغاز شعر نو و مبدع آن به صورت رسمی و خارج از رعایت موازین عروض سنّتی به روزگار علی اسفندیاری، معروف به نیما یوشیج بر می گردد. نامبرده قالبی تازه در شعر ارائه کرد که به عنوان قالب نو یا شعر نیمایی در زبان فارسی جا افتاد و به مرور طرفدارانی پیدا کرد.
لازم به ذکر است، از همان ابتدای امر، همچون هر تجدّد دیگری با سنّت شکنی نیما در حوزه عروض سنّتی مخالفت هایی نیز صورت گرفت و شعرا و ادبا و صاحب نظرانی به طرق مختلف با آن به مخالفت پرداختند که اینک جای بحث آن نیست و متاسّفانه این مخالفت ها هنوز هم اگر چه نه با قوّت سابق گاه مشاهده می شود و با وجود ظهور شاعران صاحب نامی در این عرصه، هنوز هم برخی از تولّد قالب گونه ای جدید در شعر فارسی سر باز می زنند و شعر را فقط در قالب و برمبنای عروض سنّتی به رسمیّت می شناسند. امّا چه بخواهیم و چه نخواهیم قالب نو نیمایی یک واقعیّت انکار ناپذیر است که راه خویش را گشوده است و درمقطعی از زمان و تحت شرایطی خاص و به تبع تحوّلات شگرف اجتماعی که از اواخر قرن سیزدهم در کشور ما رخ داده، متولّد گردیده است.
گفتنی است، تحوّلات سریع اجتماعی که در دوره مشروطیّت در ایران به وقوع پیوست، ابتدا منجر به تحوّلات معنایی در شعر فارسی گردید و شعرایی همچون عارف قزوینی، میرزاده عشقی، سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال)، ابوالقاسم لاهوتی و بسیاری دیگر به تغییر محتوایی شعر فارسی پرداختند و مضامین و الفاظ و اصطلاحاتی وارد شعر کردند که قبلاً سابقه نداشت و همین محتوای جدید منجر به ظهور قالب و فرم جدیدی در شعر فارسی گردید. درست است که ابداع قالب نو به نام نیما یوشیج ثبت گردید، امّا حقیقت این است که ضرورت زمانه، نیما را علم کرد و شعر نو به مثابه کودکی در حال تولّد بود که نیما قابلگی آن را به عهده گرفت. به هر حال شعر نو به عنوان یک ضرورت و نیاز اجتماعی تحت هر شرایط و به هر دلیلی پا به حیات گذاشت و خواهد ماند و خواهد بالید و با روی خوش نشان ندادن برخی و بی اعتنایی عدّه ای چیزی عوض نخواهد شد.
من اصلاً قالب نو را در مقابل قوالب کهن و رقیب آن به حساب نمی آورم. بلکه در کنار آن و یار و مددکار آن می دانم و معتقدم برخی موضوعات و مسائل که در قالب کهن امکان بیان ندارد، بهتر است در قالب نو ریخته شود. اصولاً هر مطلبی قالب خاص خودش را دارد. بیاییم شعر نو را با همه گستردگی اش قالب و فرم و گونه جدیدی از شعر فارسی به حساب آوریم. مگر تا به حال قالب جدید در شعر فارسی نداشته ایم، شاید بدبینی برخی به قالب نو از آنجا ناشی می شود که آن را نابود کننده و معارض با قوالب کهن می انگارند، حال آن که این گونه نیست. این که برخی قوالب کلاسیک امروزه کمتر به کار می روند یا اصلاً به کار نمی روند، ربطی به شعر نو ندارد. بلکه عمر کارآیی و استعمال آن ها به سر آمده، حقیقت این است، قالبی همچون قصیده با همه اهمیّتی که در شعر کهن فارسی دارد و با سابقه بسیار طولانی در ادب این سرزمین، امروزه به ویژه با معیارها و ضوابط سنتی دیگر امکان بقا ندارد. دوبیتی شاید تنها در قالب چهارپاره بتواند به حیات خویش ادامه دهد. مثنوی اگر به جدّ خانه تکانی نکند و از گردونه تکرار و کم مایگی خارج نگردد راه به جایی نخواهد برد. حتّی غزل با همه سر زندگی و بالندگی اگر بیش از حد اسیر موازین گذشته باشد و به تغییرات و اصطلاحات مرده زبان، دل خوش کند آسیب خواهد دید. حال آن که با پیوند منطقی با زندگی امروز می تواند یکی از زیباترین قالب های شعر فارسی باقی بماند. یعنی همان کاری که بسیاری غزل سرایان موفق معاصر انجام داده اند و بالاخره، قالب هایی از قبیل مسمّط، ترکیب بند و ترجیع بند اگر چه در دوره مشروطیّت دوباره سر بلند کردند امّا به نظر می رسد به دلیل این که رعایت ضوابط صوری دست و پا گیر در آن ها مانع تولّد طبیعی مفاهیم می شود، جایگاه خویش را به مرور از دست خواهند داد.
ادامه مطلب در شماره بعد
انتهای پیام/